پایگاه ثقلین

مرجعی برای نقد و بررسی و روشنگری

پایگاه ثقلین

مرجعی برای نقد و بررسی و روشنگری

پایگاه ثقلین
مرجعی برای نقد و بررسی و روشنگری:

‎ ←احادیث ائمه اطهار علیهم السلام
‎ ←پاسخ به برخی شبهات دینی
‎←نقد و بررسی فلسفه ملاصدرا
‎←اشکالاتی بر عرفان و تصوف




این سخنی که خواندید از کتاب ممدالهمم استاد حسن زاده می باشد که بیان میدارد هیچ یک از علما وحکما بر معرفت نفس اطلاع نیافتند مگرپیامبران وصوفیه یعنی پیامبران و صوفیان در کنار هم به معرفت الهی رسیده اند و شما می توانید معرفت نفس را از صوفیه یاد بگیرید دریک صفحه از کتاب ایشان یعنی صفحه ۳۱۱  انحرافات واشکالات متعددی می بینید که متاسفانه مریدان متعصب این آقایان هیچ قبول نمی کنند. دیگر باید به چه زبان وبیانی گفت که اهل بیت علیهم السلام به شیعه تاکید کردند که حتی میل به صوفیه همه نداشته باشیم چه رسد به  اینکه آنها را مانند پیامبران بدانیم .

وَ فِی الصَّحِیحِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام  أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام  قَدْ ظَهَرَ فِی هَذَا الزَّمَانِ قَوْمٌ‏ یُقَالُ‏ لَهُمُ‏ الصُّوفِیَّهُ فَمَا تَقُولُ فِیهِمْ قَالَ إِنَّهُمْ أَعْدَاؤُنَا فَمَنْ مَالَ فِیهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ یُحْشَرُ مَعَهُمْ وَ سَیَکُونُ أَقْوَامٌ یَدَّعُونَ حُبَّنَا وَ یَمِیلُونَ إِلَیْهِمْ وَ یَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَ یُلَقِّبُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ یُأَوِّلُونَ أَقْوَالَهُمْ أَلَا فَمَنْ مَالَ إِلَیْهِمْ فَلَیْسَ مِنَّا وَ إِنَّا مِنْهُمْ بِرَاءٌ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ رَدَّ عَلَیْهِمْ کَانَ کَمَنْ جَاهَدَ الْکُفَّارَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله‏ 

إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات / ج‏۴ / ۲۰۴ / الفصل الخامس و الثلاثون …..  ص : ۲۰۴

به سند صحیح از «احمد ابن محمد بزنطی» روایت کرده­اند که مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: در این زمان قومی پیدا شده­اند که به آن­ها صوفی می­گویند. درباره آن­ها چه می­فرمایید؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: آن­ها (صوفیان) دشمنان ما هستند، پس هر کس به آن­ها میل کند، از آنان است و با آن­ها محشور خواهد شد و به­ زودی کسانی پیدا می­شوند  که ادعای محبت ما را می­کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می­دهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می­گذارند و گفتارشان را تأویل می­کنند.بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس  آنان را رد و انکار کند مانند کسی است که در حضور   پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است.»

به سند صحیح از احمد بن محمد بزنطی روایت کرده اند که مردی به امام صادق (سلام الله علیه) عرض کرد در این زمان قومی پیدا شده اند که به آن ها صوفی می گویند درباره ی آن ها چه می فرمایید؟ امام در پاسخ آن ها فرمودند:

سفینه البحار، ج۲، ص۵۷- حدیقه الشیعه، ص۳- ۵۶۲ – الإثنی عشریه، ص۳۲- شرح نهج البلاغه خویی، ج۶،ص۳۰۴٫

در واقع دراینگونه نوشتارها نوعی دعوت  مردم به سوی صوفیه است چرا که در شرایط فعلی دسترسی به پیامبران نیست ولی شما به راحتی می توانید به این آقایان دیدار داشته باشید وشاید یکی از دلایلی که برخی از فلاسفه وعرفا برای ملاقات مردم با ایشان مراحلی قرار می دهند همین باشد که خود را مانند پیامبران می دانند البته در این یک صفحه از کتاب اشکالات وانحرافات زیر را می بینید:

۱-تبلیغ وترویج صوفیه

۲-جایگزینی صدور به جای خلقت

۳-برداشت واستفاده شخصی از حدیث

۴-عینیت خالق ومخلوق

۵-جعل اصطلاح

۶-توهین به متکلمین

۷-ترجمه انحرافی (البته نا خواسته خود اعتراف به صوفی بودن اهل عرفان کرده است)

۸-خلقت برصورت پروردگار

۹-استفاده از آیه وتفسیر به رای

۱۰-توهین به رسولان الهی وهم ردیف قراردادن آنان با صوفیه

۱۱-نوعی تاکید بر ادامه نبوت توسط صوفیه

۱۲-جایگزینی طریق خود به عنوان روش صحیح بهجای طریق اهل بیت علیهم السلام

۱۳-رداندیشه وتفکروتعقل وجایگزینی آن بامکاشفه وشهود

۱۴-تبلیغ  استفاده ازنظریات افرادی منحرف مانند ابن عربی وشبستری واستفاده از نظریات آنان بدون تعقل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۸

کتاب عروه الوثقی، مهمترین تالیف و کتاب فقهی آیه الله سید محمد کاظم یزدی به حساب می آید، به گونه ای که کمتر عالمی است که این کتاب رانزد خود نگهداری نکند. این اثر فقهی به حدی معروف است که مؤلف آن نزد همگان، به خصوص علما و فضلای حوزه به «صاحب عروه» شناخته می شود. کتاب مزبور دربرگیرنده ابواب مختلف فقه است و احکام و مسائل شرعی را بیان می کند. این اثر در مجموع، محتوی ۳۲۶۰ مساله درسه جلد تالیف شده و جلد اول آن به ترتیب حاوی این مسائل است: مباحث اجتهاد و تقلید؛ کتاب الطهاره؛ کتاب الصلاه؛ کتاب الصوم؛ کتاب الاعتکاف؛ کتاب الزکاه؛ کتاب الخمس؛ کتاب الحج؛ کتاب الاجاره؛ کتاب المضاربه؛ کتاب المزارعه؛ کتاب المساقات؛ کتاب الضمان؛ کتاب الحواله؛ کتاب النکاح؛ کتاب الوصیه.

مطالب جلد دوم آن نیز عبارت است از: مباحث حرمت ربا؛ مباحث عده و احکام آن؛ کتاب الوکاله؛ کتاب الهبه؛ کتاب الوقف؛ رساله ای کوچک در صدقه بالمعنی الاخص.

جلد سوم آن مشتمل بر کتاب القضاءاست و مسائل آن به نحوی ترتیب یافته که دستیابی به آنها بسیار آسان و همواره مورد توجه مراجع تقلید بوده است و بسیاری از بزرگان مراجع بر آن حاشیه زده و یا شرحی برآن نوشته اند. عالم پرهیزگار مرحوم شیخ عباس قمی (متوفی ۱۳۵۹۹ ه . ق.  ) بخش اول آن را به فارسی ترجمه کرده است و عالمی دیگر آن را تمام کرده، به نام غایه القصوی فی ترجمه عروه الوثقی به چاپ رسانده است.

شیخ عباس قمی در مقدمه کتاب غایه القصوی چنین می گوید: مدتهابود در خاطرم خطور می کرد که چقدر شایسته و لازم است که برای مکلفین یک رساله جامع فراهم شود که مشتمل باشد بر کثرت فروع ومهمات مسائل و ایشان را در مقام حاجت، از جمع آوردن اسفار و رسائل، بی نیاز کند و اگر چه رساله های عملیه بسیار بود، لیکن در بین آنها ندیدم رساله ای را که از هر جهت جامع و برای کافه مقلدین نافع باشد، مگر دراین اواخر که به رساله شریفه عروه الوثقی فیما تعم به البلوی برخوردم که ازقلم درر بار حضرت حجه الاسلام و آیه الله فی الانام، مبین الحلال والحرام و فقیه اهل البیت علیهم السلام سیدنا الاعظم و ملاذنا المعظم ابوالمکارم مولانا السید محمد کاظم الطباطبائی – ادام الله ظله العالی – بیرون آمده است. من دیدم، الحق همان کتابی است که همیشه دیدار آن را متمنی وطالب و زیارت مثل آن را شایق و راغب بودم، چه آن رساله ای است، سهل التناول و مرغوب، در نهایت جودت تالیف و حسن اسلوب، جامع جمیع رسائل و حاوی کافه مسائل و کافل انواع فروع فقهیه، بل ناسخ رساله های عملیه.

امادرباب زکات از کتاب عروه الوثقی ودرمسئله ۸ براساس آیات وروایت واستنباط دستورات از آنها مصارف استفاده زکات را بیان می کندو  می فرمایدکه استفاده زکات در علوم مستحب وواجب جایز است امام علومی که نه مستحب است ونه واجب مثل فلسفه نجوم و..مصرف زکات جایز نیست.

 العروه الوثقى السید الیزدی ج ۲   ص ۳۰۸
( ۸ مسأله ) : لو اشتغل القادر على الکسب بطلب العلم المانع عنه یجوز له اخذ الزکاه إذا کان مما یجب تعلمه عینا أو کفایه ، وکذا إذا کان مما یستحب تعلمه کالتفقه فی الدین اجتهادا أو تقلیدا ، و إن کان مما لا یجب ولا یستحب کالفلسفه والنجوم والریاضیات والعروض والادبیه لمن لا  یرید التفقه فی الدین فلا یجوز أخذه .

کسی که قادر بر کار کردن می‌باشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار می‌شود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی. و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست.

نکاتی درباره این حکم شرعی

۱-وجوهات شرعی هرگزنبایددرفلسفه خرج شودوجایز نیست

۲-کتاب عروه کتابی است که تقریبا همه مراجع تقلید وعلما مانند امام خمینی(ره)برآن حاشه یا شرح زده اند وهیچکدام براین حکم اشکال نگرفته اندبدین معنا که همه مراجع وبزرگان این حکم را که برای فلسفه نبایداز وجوهات شرعیه خرج شودقبول دارندوحکم انها هم چنین است

۳-هرکز وجوهات شرعی را در فلسفه خرج کند ضامن است وباید دوباره دین خود رااداکند

۴-تااین اندازه این حکم ثابت می کندکه فلسفه حتی مستحب هم نیست امابرخی مراجع خواندن آن راقبل از کلام وآگاهی از مبانی تشیع از روایات وقرآن حرام می دانند. مانند آیت الله بهجت (ره)وآیت الله صافی (دام ظله)

۵-شجاعت وآزادگی این عالم بزرگ وصاحب عروه  مانند علامه حلی که جهاد با فلاسفه را واجب می داندازاین علم مجعول وانحرافی پرده برداشته وکدی عظیم را به طرفداران حق وحقیقت می دهد

۶-فلسفه حتی به اندازه تفقه فی الدین تقلیدا هم نمی شود چرا که اگر کسی از روی تقلید بخواهددستورات اسلام را یادبگیرد بازهم جایز است مصرف وجوهات ولی برای فلسفه جایز نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۵
سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۳ ق.ظ

نظر آیت الله شبیری زنجانی درباره ی حافظ

نظر آیت الله شبیری زنجانی درباره ی حافظ


مذهب خواجه حافظ شیرازی شیعه یا سنی؟ 
نظر آیت الله شبیری زنجانی در این خصوص

حضرت آیت الله سید موسی شبیری زنجانی (دامت برکاته) در یکی از پانوشت های کتاب “جرعه ای از دریا“ [۱] که به تازگی منتشر شده است در خصوص مذهب حافظ شیرازی این چنین می فرمایند [۲]:
«
یکی از ادله تسنن حافظ شیرازی مدح قاضی فالی است.


حافظ می گوید که قوام شرع به چند نفر است یکی از آنان همین مجدالدین اسماعیل فالی است. علاوه بر اینکه در دوران حافظ شیراز مرکز اهل سنت بود شیعه بودن حافظ در شیراز مثل سنی بودن یک شخص در قم است که بعید و غیر عادی است.بعضی افراد اشعاری از دیوان حافظ را دلیل بر تشیع وی میدانند در حالی که این ابیات در نسخه های کهن موجود نیست و به مرور افزوده شده است.

قزوینی [۳] درباره این بیت:«ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش» می گوید: اگر این ابیات از حافظ باشد مسلما شیعه است و تعبیری دارد که شاید همین منشاء نجات قزوینی بشود و نقاط ضعفش را بپوشاند. وی می نویسد: «ما برای نجات اخروی حافظ آرزو می کنیم که این شعر از او باشد». البته قزوینی در ادامه می گوید اگر این ابیات از حافظ باشد در حالی که ثابت نیست چون در نسخه های قدیمی حافظ این بیت ها نیست

این مرجع بزرگوار تقلید می افزاید:
«
قزوینی خبره این فن است و نسخه های مختلف دیوان حافظ را دیده و معتقد است در نسخه های بعدی این بیت و ابیات دیگر افزوده شده است و تاریخِ اضافات را ذکر می کند. وی بر دیوان حافظ مقدمه مفصلی نگاشته است. »

استاد بهاءالدین خرمشاهی درباره مذهب حافظ چنین می‏گوید:

نگارنده این سطور به سائقه و سابقه انس سی ساله خود با شعر حافظ و با اعتقاد به این اصل که شعر حافظ آیینه تمام نمای روح و روحیه و عقیده و سلیقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبیعت و ماورای طبیعت است … تردیدی ندارد که حافظ:
حافظی که من می‏شناسم ایمانش آمیزه‏ای از معنویت و رهیافت سه گانه و در عین حال یگانه “شریعت، طریقت، حقیقت” است.



….
حافظ در اصول عقاید، یعنی مکتب کلامی، پیرو اشعری و در فروع (مذهب فقهی) شافعی است و در عین حال آشکارا گرایش به تشیع دارد، اما شیعی کامل عیار نیست و مسلّم است که مثل هر مسلمان پاک اعتقاد بی تعصب صاحبدلی دوستدار خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) است….[۴]

مولف حافظ نامه در کتاب دیگرش به نام حافظ پس از نقل و بررسی نظرات استاد معین در حافظ شیرین سخن چنین می گوید
اشعری گری حافظ شواهد بسیاری از شعر او دارد و در جنب معانی متواتر، وجود چند اشاره ی حاکی از ارادت به امیرالمومنین علی (علیه السلام) و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، صراحت قطعی و دلالت تمام بر تشیع حافظ ندارد. و چنانکه در جای دیگر نوشته ام: « گرایش او به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی(علیه السلام) نیز دو وجه و محمل دارد: یکی تمایل به اهل بیت علیهم السلام در نزد شافعی و پیروان او. دوم نوعی گرایش کلی و مبهم و کمرنگ به تشیع که در عصر حافظ باب شده بود. چنانکه نه فقط علمای معاصرش چون شمس الدین آملی، صاحب نفائس الفنون، و دیگر از اساتیدش، میر سید شریف جرجانی، بلکه حتی شخصیت غریبی چون تیمور نیز از این گرایش ها داشته اند. [۵]
همچنین بحث گسترده‏تری تحت عنوان “آیا حافظ شیعه است” در کتاب “حافظ، ص ۱۵۵ – ۱۶۱” وجود دارد که می‏توانید به آن رجوع کنید.
________________________________________

پی نوشت ها:
1-
جرعه ای از دریا ج۲ ص۳۰۰
2-
برگرفته از وبلاگ مکتب تفکیک
3-
محمد قزوینی مصحح دیوان حافظ
4-
حافظ نامه/ بهاء الدین خرمشاهی / علمی و فرهنگی / چاپ یازدهم / ۱۳۷۹ – قسمت «حافظ و اشعریگری». از طریق فهرست کلمات شرح شده، جست وجو کنید.
5- {
حافظ/ بهاء الدین خرمشاهی / طرح نو / ۱۳۷۸/ ص ۱۶۱}

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۱۳

محمدبلخی(مولوی فلاسفه وعرفا)زن را شوم دانسته وریشه تمام بلاهای آشکارونهان میداند


یکی از مسلمات اسلامی در دین زیبای ما این است که جنسیت یعنی زنانگی یا مردانگی نزد خداوند متعال ارزش آور نیست ، و زن و مرد در 

حالیکه تفاوت هایی در تکالیف شرعی خود دارند و موظف به انجام وظایف دینی خود می باشند ، نزد خداوند برابر هستند و هیچ یک به خودی خود بر دیگری برتری ندارند ، اما تنها موضوعی که میتواند باعث افضلیت دو جنس موافق یا مخالف نسبت به یکدیگر باشد تقوایی است که هر کدام نسبت به دیگری بیشتر دارا هستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۱
جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ق.ظ

دلایل طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف


دلایل طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه


سلامتی، عمر طولانی و میل جاودانگی و راز دستیابی به آن از موضوعات مهم و مورد توجه همه ی انسانهاست، به دنبال این دغدغه و خواسته بشری، علم پزشکی از قدیم الایام جایگاه ویژه ای داشته و پیشرفته ترین بخش علوم مربوط به این حوزه است.




 دلایل طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

با توجه به همه تلاش های انجام شده در این زمینه خواسته مورد نظر به دست نیامده، لذا با شنیدن عمرهای طولانی خصوصاً عمرهای بیش از هزار سال حالت تعجب و گاهی انکار به خود گرفته و سپس آن را با علم محدود و ناقص خود بررسی و آن را غیر قابل قبول معرفی می کند. عمر طولانی امام زمان(عج) نیز از این بررسی ها در امان نبوده و آن نیز مورد استبعاد بوده و گاهی انکار نیز مورد قرار گرفته است. با توجه به علم تجربی اسناد تاریخی آیات و روایات برآنیم تا به این استبعاد و انکار پاسخ دهیم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۳
چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۰۵ ب.ظ

اعتدال و افراط گرایی در نقد و موافقت تصوف و فلسفه


نوشتاری پیرامون اعتدال و افراطی گرایی در نقد و موافقت تصوّف و فلسفه

نقد و انتقاد به معنای «ارزیابی منصفانه ی یک چیز» است. نقد و وارسی گفتار، نوشتار و یک کردار، برای شناسایی و شناساندن زیبایی و زشتی، درستی و نادرستی آن است. ناقد همان کاری را می کند که یک پزشک در معاینۀ مریض خود انجام می دهد. همان طور که یک پزشک هنگام عیب جویی مریض خود به دنبال درمان بیمار خود است، ناقد نیز عیب جویی اش باید از روی خیر خواهی و به قصد خدمت باشد.

زمانی می توانیم انتظار پیشرفت و اصلاح در یک جامعۀ فرهیخته را داشته باشیم که افکار و اندیشه ها با بررسی و نقد قرین باشند. یکی از مهمترین ارکان و شرایط طرح یک اندیشه و نقد آن فضایی است که نقد در آن طرح می شود اگر فضا مناسب و روش درست نباشد، و نیز مراعات اصول اخلاقی و معرفتی نشود، نقد تبدیل به مناقشاتی بی ثمر خواهد شد، به علاوه مفاسد و مشکلات اجتماعی نیز به بار خواهد آورد.

«فلسفه، عرفان و تصوف» از موضوعاتی است که همیشه در جامعۀ علمی اسلامی معرکۀ آراء بوده و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. در میان طرفداران و مخالفان این مکاتب در طول تاریخ مناظرات و مباحثات تندی وجود داشته و دارد. حتی بعضی از گروه های فکریِ طرفدار نیز، گاهی با هم دشمنی جدی دارند. در این نوشتار برآنیم تا نیم نگاهی به برهه ای کوتاه ولی بس مؤثر در تاریخ مناقشات این مکاتب داشته باشیم. یکی از جنجالی ترین دوره ها برای مناقشات اعتقادی این مکاتب، قرن یازدهم است یعنی زمان اوج قدرت علامۀ مجلسی به عنوان بزرگترین عالم شیعه که بیشترین تأثیر را بر جامعۀ علمی شیعه تا زمان ما گذاشت. او با این تفکرات به شدت مخالف و آنها را مغایر با تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) می دانست و در بسیاری از آثار خود به مناسبت های گوناگون زبان به نقد آنها گشوده است.

اگر تاریخ شیعه را قبل از علامۀ مجلسی در قبول و باز خورد به این اندیشه ها ملاحظه کنیم و اشتیاق طالبان علم را به تحصیل و تعلیم عرفان، تصوّف و فلسفه، و همچنین علاقۀ دولتمردان صفویه به این مکاتب را مرور نماییم به حق باید تصریح کنیم که مجلسی پیروز این مبارزه بوده است.

این نوشتار در صدد اثبات حقانیت و عدم حقانیت این نقدها نیست بلکه تنها بر آنیم که ادبیات نقد و شیوه ارائه نظر این اندیشمند بزرگ اسلامی را که توانست بیشتر حوزه های علوم دینی را با خود همراه کند و در آثارش به مبانی آن مکاتب نقدهای جدی بسیاری روا دارد، ارزیابی کرده و در مقابل ببینیم موافقین این اندیشه ها با چه ادبیاتی با مخالفین خود سخن گفته اند.

پوشیده نیست که سخت گیری هایی که در این دوره صورت گرفت، بیشتر به جریان تصوّف مربوط بوده است. هم حاکمیت و هم علما و حتی فلاسفه بر سر این موضوع اتفاق داشتند، که این جریان، مناسبتی با حکومت شیعی و مبانی فکری تشیع ندارد. زیرا مشایخ صوفیه به طور عمده و حتی آشکار مذهب تسنن داشتند و حتی بعضی از آنها مواضع تندی نسبت به شیعه و امامان آنها داشته اند. بنابر این حکومت صفوی شیعه این وضعیت را هرگز بر نمی تابید.

ابو الحسن قزوینی صوفی در کتاب فوائد الصوفیه ص ۷۸ می گوید: «او که در اکثر امور ملکی و مالی به صلاح و صواب دید فضلا و علما می فرمود و طریقۀ صوفیه که شعار و اطوار سلسۀ علیۀ صفویه بود بر انداخت. از آن جمله توحیدخانه که دولت خانۀ آن حضرت متصل به عالی قاپو بود و هر شب جمعه مشایخ صوفیه جمع شده با خلفا و امراء وجد کرده و یا هو می زدند موقوف فرمود… در عصر آن حضرت کسی را یارای آن نبود که جبّۀ پشم شتر یا لباس پشمینه تواند پوشید؛ تابعان فاضل مجلسی می گفتند که این لباس ها پوشش صوفیان است».

این صوفیان میراث انبوهی را نیز از تصوف ایرانی و غیر ایرانی به عهد صفوی انتقال داده بودند. از آن جمله صوفیانی بازاری بودند که حتی فردی چون ملاصدرا را که مکتبی جدید با آمیختن تصوف و فلسفه تأسیس کرده بود ـ بر آن داشت تا کتاب «کسر أصنام الجاهلیه» را در نقد آنها بنگارد. او حتی در این نقد نیز زبان تندی نسبت به این گروه داشته و حتی نام تندی را برای کتاب خود برگزیده و در دنباله با عبارتی صریح آنها را تکفیر کرده است و در ادامۀ نام کتاب عبارت: «فی کفر جماعه الصوفیه» را اضافه کرده است.

نکته ای که در نقد و بررسی تمام آثار مجلسی قابل توجه است عدم توهین او به فلاسفه و عرفا است. در جایی دیده نشده که او الفاظ توهین آمیزی را بر علیه آنان به کار ببرد، این دقیقاً نکته ای است که عکس آن در دستۀ مقابل دیده می شود. افرادی چون مرحوم فیض کاشانی و ملاصدرا اگر زبان به انتقاد می گشودند، بدترین الفاظ را بر منتقدین خود روا می دانستند؛ سخنانی که آنها علیه عالمان شیعه جاری کرده اند بر اهل علم و تحقیق پوشیده نیست، تا جایی که جناب وحید بهبهانی – مجدّد علم اصول و مدرسۀ عقلی شیعه – بیشتر تلاشش را بر پاسخ به تندروی های فیض کاشانی و تعابیری که او نسبت به اصولیین روا داشته منعطف کرد.

البته باید تذکّر داد که به طور کلی علمای متأخّری که مخالف فلسفه و تصوف بودند با پیروان این مکاتب، فقیهانه برخورد می کردند و تا جایی که امکان داشت بین آنهائی که ملتزم به مبانی تشیع بوده و بین حرف های باطل آنها، تفکیک قائل می شدند. اما وقتی از ضروریات مذهب، خروج و موجبات اضلال مردم را فراهم می کردند، ناچار برای حفظ مردم، آنها یا مطالبشان را خارج از دین معرفی می کردند. مضاف بر اینکه موهون دانستن مطالب افراد، از شؤنات یک فقیه آگاه است و هیچگاه یک فیلسوف در چارچوب دین دارای مقام دینی و افتاء نیست.

نکتۀ جالب آن است که در دوره ای که علامه مجلسی ریاست دنیای تشیع را در اختیار داشت و با وجود فضای ضد فلسفی ای که او و شاگردانش از آن با جدیت دفاع می کردند، باز دلدادگان فلسفه هم فضای فعالیت داشتند و کتب مورد علاقهٔ خود را به راحتی استنساخ و آنها را تدریس می کردند بلکه بعد از فقه و اصول، تدریس فلسفه بیشترین وقت را از طلاب علوم دینی می گرفت. اگر کسی لیستی از نسخه های خطی کتابت شده در اصفهان که در اوج قدرت مجلسی نوشته شده اند را جمع آوری کند به خوبی در می یابد که با وجود نقدهای صریح علامه به فلسفه و عرفان، دروس فلسفی و کتابت نسخه های آن در مدارس اصفهان رایج بوده است.

این در حالی است که ملا صدرا در تألیفات خود دائما از منتقدین به روش فلسفی اش سخن می گوید و از کاهش طالبان فلسفه و عرفانی که او آن را تأسیس کرده بود گلایه می کند؛ این کلمات که بسیار در آثار او تکرار می شود دلالت بر افراط گرائی او دارد؛ مثلا او در جایی ناقدین افکارش را انسان هایی احمق و دیوانه خطاب می کند و می نویسد: «حبیب من این چیزها را خوب بفهم که به مطالبی رسیدیم که اذهان این ها را نمی فهمد و دسته احمق ها و دیوانه ها از شنیدن این اسرار به جنب و جوش می آیند» [ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ص ۱۷۳؛ ونیز ببینید: اسفار ج ۷، ص ۱۷۱].

وی در اسفار (ج۷، ص ۲۰۷) ذیل مطلبی، مخالفین کلامش را دشمن اهل حق، دشمن حکمت، ثقیل الطبیعه، منافق و قاعد، دشمن ملائکه و … می داند و می گوید:
«فلَعَلّ هذا الأصل من فطریاتِ الطَّبْع السلیمِ والذوقِ المستقیمِ کما مرّ ذکرُه إلّا أنّ المعاندین لِأَهل الحقِّ جَحَدوا هذا الأصلَ أشدَّ جُحوداً کیلاً یَنْفتح عَلَى أحدٍ بَابُ الحکمهِ ولا یَنْکَشفُ إثباتُ النورِ المُجرَّد والجوهرِ المُفَارَقِ وَالصورهِ المُفارقَهِ عَن الموادِّ والأجرامِ وَالأبعادِ فی عالمِ الإمکانِ؛ لأنّهم لِثِقل طَبَائِعِهم عَن الخروجِ إلى نَشْأهٍ أخرى وَمُجاوَرَهِ العَاکِفِین حَمَى حَرَم اللهِ وکعبه القدسِ والبیت الحرام قَعَدوا أوّل مَرّهٍ مَعَ القاعدین وَلَو أرادُوا الخروجَ لَأَعدّوا لَه عُدّه، ولکن کَرِهَ اللهُ انبعاثَهم وثَبَطهم (وقیل اقعدوا مع القاعدین). ویُشبِه أنْ یَکون أکثرُ هؤلاءِ المُجَادِلین خُصماءَ الرَّوحانِیین وَأعْدَاء المَلائِکه المقرَّبِین ـ ضَمِیراً وقلباً ـ وإن لم یُصَرِّحُوا بما أضْمَروه ـ لساناً ونطقاً ـ کالیهود کما فی قوله تعالى: (قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ الله) فَلا جَرَمَ حَاوَل أهلُ الحقِّ إثباتَ هذا المطلبِ بِالحُجّهِ القَاطِعَه ودَفْعِ الشُّبَهِ عَنْهُ صَوناً لِعقائدِ الطَّالِبینَ لِلحقِّ عَن شُکُوکِ المُضِلِّینَ المُعَطِّلِینَ».

توهین های لفظی بسیار ملاصدرا در آثارش نسبت به مخالفین تصوف و عرفان، محدث نوری را وادار ساخته که در خاتمۀ مستدرک الوسائل، (ج ‏۲، ص ۲۳۹) بنویسد:
«ملاصدرا، محقق مطالب الحکمه، و مروّج دعاوی الصوفیه بما لا مزید علیه، صاحب التصانیف الشائعه التی عَکَف علیها مَن صَدَّقه فی آرائه وأقواله، ونسج على منواله، وقد أکْثَر فیها مِن الطعنِ على الفقهاءِ حَمَلهِ الدین، وَتَجْهیلِهم وخروجِهم مِن زمره العلماء، وَعَکَس الأمر فی حالِ ابنِ العَرَبی صاحب الفتوحات فَمَدَحَه وَوَصَفَه فی کلماتِه بأوصافٍ لا تَنْبغی إلّا لِلأوحْدی من العلماء الراسخین، مع أنّه لم یَرَ فی علماء العامه ونواصبهم أشدّ نصبا منه…».
ملاصدرا، محقق مطالب حکمت، و مروِّج ادعاهای صوفیه… او در آثارش بسیار زیاد بر فقها و حاملان دین طعن و آنها را انسان هایی جاهل و خارج از زمرۀ علما می داند، در حالی که عکس این موضوع را دربارۀ احوال ابن عربی صاحب فتوحات قائل است. وی او را مدح و اوصافی را برای او قایل است که فقط سزاوار یگانۀ علمای راسخین در دین است، با اینکه ابن عربی از ناصبیان بلکه شدیدترین آنها در نصب است.

 

سید حسن موسوی بروجردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۰۵
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۱ ق.ظ

حدیث روز

حدیث روز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۳۱
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۶ ق.ظ

شیخ مفید و مذمت حسین بن منصور حلاج

شیخ مفید و مذمت حسین بن منصور حلاجشیخ مفید و مذمت حسین بن منصور حلاج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۶


گوساله سامری وتوجیهات فلاسفه وعرفاءوشرمندگی گاو

لَمَّا افْتَتَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ فِیهِمُ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُ‏ وَ مَعَهُ الْأَلْوَاحُ فَکَانَ کُلَّمَا لَفَظَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِکَلِمَهٍ کَتَبَهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَا تَصْنَعُ؟ فَقَالَ نَکْتُبُ آثَارَکُمْ لِنُحَدِّثَ بِهَا بَعْدَکُمْ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع- أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّه …[۱]

چون حضرت امیر بصره را فتح کرد، مردم جمع شدند در نزد حضرت و در میان مردم بود حسن بصری و الواحی با خود آورده بود که هر وقت حضرت امام علی(علیه السلام) سخنی می‌فرمود، حسن بصری می‌نوشت. حضرت با صدای بلند فرمود چه می‌کنی؟ عرض کرد آثار شما را می نویسم تا آنکه بعد از شما روایت کنم. حضرت فرمود: آگاه باشید هر قومی را سامری می‌باشد و حسن بصری سامری این امت است…

توجیهات ابن عربی

ابن عربی در ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل و عتاب حضرت موسی علیه السّلام به برادرش هارون علیه السلام مدّعی است که این سرزنش و عتاب بدان جهت بوده که چرا هارون، گوساله پرستی را مُنکَر و زشت شمرده و سعه صدر نداشته است ودر حقسقت سعه وجودی هارون  ع پایین بوده وچرا نگذاشته گوساله را بپرستند مگر آن چیزی جزخداست؟!

«… فکان عَتَبَ موسی اخاهُ هارون لمّا وقع الامر فی إنکاره و عَدَم اِتِّساعِهِ ، فَاِنَّ العارفَ مَن یَریَ الحَق فی کلّ شیء بَل یَراه عَینَ کُلِّ شَیئ… » [۲]

 بنا به تحلیل و گفتار ابن عربی آنها  که گوساله را پرستیدند، خدا را عبادت کردند

تاییدات استادحسن زاده آملی

استادحسن زاده آملی در یکی از تالیفاتشان به نام ممدالهمم در شرح فصوص الحکم پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
ایشان در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی(ع) پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث موسی(ع) و هارون(ع) چنین می فرمایند:
موسی(ع) بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر ان نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن ((ای بسا کس را که صورت راه زد)). بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)[۳]
بزرگان عرفان وفلسفه  آنقدراز این سامری وافکارش امت تعریف وتمجید می کنند که باعث ترویج  سامری امت شده وسامری های متعددی را درست می کنند

سَأَلَهُ عَنِ الثَّوْرِ مَا بَالُهُ غَاضٌّ طَرْفَهُ لَمْ یَرْفَعْ‏ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ ع حَیَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَکَسَ رَأْسَه‏…[۴]

مردی از شام خدمت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کرد چرا گاو سرش را به آسمان بلند نمی‌کند و چشمش را به طرف آسمان نمی‌گشاید؟ حضرت فرمود: برای شرم از خدا که قوم بنی‌اسرائیل گوساله پرستیدند

این روایتی است که امام رضا (ع) سلسله سند را به امام علی (ع) برمی‌گردانند، مردی شامی خدمت امیرالمؤمنین(ع) مشرف می‌شود و عرض می‌کند من سؤالاتی دارم. امام علی (ع) می‌فرمایند:‌ سؤالات تو برای فهمیدن است یا برای اذیت کردن. [‌ مردم از حرف امیرالمؤمنین (ع) تعجب کردند.] یکی از سؤالات مرد این بود که چرا گاو هیچ وقت سرش را به سوی آسمان بلند نمی‌کند، حضرت فرمودند: « حَیَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَکَسَ رَأْسَه‏» گاو از خدا خجالت می‌کشد، سر خود را بالا نمی‌کند حضرت می‌فرمایند:‌ قوم موسی‌(ع) گوساله‌پرست شدند،  به سبب همین گوساله‌پرستی قوم موسی‌(ع) گاوها یک عمر سر خود را  به سوی بالا نمی‌کنند، گاوها همگی می‌دانند که از شدت بی‌شرمی قوم موسی (ع) نباید سر خود را بالا بگیرند جریان گوساله‌پرستی حضرت موسی ‌(ع) مربوط به چندین هزار سال قبل است زمانی که آنها گرفتار پرستش گوساله زرین شدند ، قالب پرستش‌شان، قالب گاو بود و چنان هم نبود که آنها واقعاً گوساله پرست شوند مانند فرقه‌هایی که در کشور هند وجود دارد. اما با این توضیح هم حضرت می فرمایند:‌ گاو به عنوان یک حیوان چندان شعور دارد که عمری از اشتباه قوم بنی‌اسرائیل شرمنده و خجالت زده است و سرش را به سوی آسمان بلند نمی‌کند.

سامری که باعث این عمل شد، یکی از دوازده نفری است که در تابوت آتش در اسفل دوزخ می‌باشند در اشدّ عذاب.

پس سامری این امت یعنی حسن بصری وطرفدارانش را چگونه عذاب خواهد نمود؟



[۱] – الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏۱، ص: ۱۷۲و سفینه، جلد ۱، صفحه ۲۶۳

[۲] – فصوص الحکم ، ‌فص هارونی ‌،ص ۲۹۵ ،‌شرح عبدالرزاق کاشانی، مطبعه مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر ،‌الطبعهالثّالثه ۱۴۰۷ = ۱۹۸۷  م

[۳] – ممدالهمم در شرح فصوص الحکم چاپ سوم صفحه۵۱۴

[۴] – عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص: ۲۴۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۵

جناب استاد آقای حسن زاده شما میفرمایید که ابن عربی به حضور امام زمان شیعیان! رسیده و از او سؤالهایی کرده است! لطفا برای این مدعای خود فقط یک مدرک بیاورید!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۴۹